دیدار با خانواده معزز شهید والامقام مسعود بیات در روز بزرگداشت شهدا
اهدای لوح تقدیر و بیان خاطرات شهید در روز بزرگداشت شهدا
.jpg)
حضور واحد فرهنگی و بسیج جامعه پزشکی شبکه بهداشت و درمان ملارد در دیدار با خانواده معزز شهید والامقام مسعود بیات در صبح روز چهارشنبه 22 اسفندماه1403
انجام شد. در این دیدار ، مریم سوزنیان به نمایندگی از دکتر واشانی مدیر شبکه به خانواده شهید مسعود بیات با اهدای هدیه و لوح تقدیری از آنها قدردانی و روز بزرگداشت شهدا را خاطرنشان کرد.
شهید مسعود بیات در ششم فروردین ماه سال ۱۳۳۶ چشم به جهان گشود. دوم راهنمایی بود که به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. و در شانزدهمین روز از اسفند سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو بر اثر اصابت گلوله توسط گروه های رژیم بعث عراق به شهادت رسید. زندگینامه شهید : شهید مسعود بیات در شهرستان ملارد و در خانواده ای مذهبی و بسیار ساده دیده به جهان گشود. پس از دوران کودکی اش در ۷ سالگی دوره ی ابتدایی را جهت تحصیل شروع کرد و ۶ سال ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت در ۱۳ سالگی وارد دبیرستان شد و ۳ سال دبیرستان را با موفقیت طی کرد در ۱۶ سالگی وارد هنرستان صنعتی شماره ۷ خیابان رشیدیه ی تهران شد و در رشته راه و ساختمان ادامه تحصیل داد و مدرک دیپلم خود را در همین رشته گرفت. سال ۵۹ وارد آموزش و پرورش گردید و با علاقه ی زیاد در یکی از روستاهای شهریار به نام قلعه فرامرز در دبستان امام موسی صدر شروع به کار کرد در دوران جنگ تحمیلی چند مرتبه اقدام برای رفتن به جبهه کرد ولی به علت عدم موافقت اداره ی مربوطه و مسایل خانواده موفق به رفتن نشد اما پس از مدتی عازم شد تا اینکه در عملیات والفجر ۸ در منطقه ی فاو با یکی از گلوله های توپ دور برد دشمن به فیض عظیم شهادت نایل شد. لازم به ذکر است است ایشان جزو شهدای جهاد و زحمتکشان یگان سنگرسازان بی سنگر بود. فرازی از وصیت نامه شهید : پیام من به تمام مردم این است که حق و باطل به خوبی روشن و آشکار است و موعظه ی بنده هیچ تأثیری در عقیده ی کسی نمی گذارد جهاد بزرگ خودسازی است که هر کسی نسبت به آن باید عمل کند و آن بسیار سخت است و مرگ نیز حق است اشهد ان لا اله الا الله). خاطره ای از شهید : مسعود در قلعه فرامرز معلم بود و این شغل را خیلی دوست داشت. یک مغازه ی اسباب بازی فروشی هم داشت که حتی یک ریال از درآمد مغازه را برای خودش خرج نمی کرد و همه را به نیازمندان میداد او میگفت: در دنیا هیچ چیزی ارزش ندارد و چیزی برای انسان نمی ماند همه ی اهالی محل و دوستان مسعود از خوبیهایش میگفتند شاگردانش برای مراسم تشییع پیکرش آمدند مراسم خیلی با شکوه برگزار شد...
کامنت